آترین آترین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

آترین جونم، دخمل ما

سلام به همه دوست جونا

 

46932788956243143035.jpg

 سلام نی نی های خوشمل، سلام خاله مهربونا، به وبلاگ من خوش اومدید

دوستتون دارم با یه بوس گنده برای همه

 

 

اگه دوست جونم نیستید نظر بزارید تا با هم دوست بشیم اونوقت منم میام بهتون سر میزنم

 

 

 

 

 

شروعی دوباره

سلامی دوباره       دوشنبه: 2012/3/5   بالاخره دوباره من و دخمل نانازم برگشتیم   اول از همه سلام میکنم به همه دوستای گلم که در این مدت مرتب به من سر زدن ممنونم از همتون، کم کم به همتون سر میزنم خیلی دوستون دارم و خوشحالم که من و کوچمولم و فراموش نکردید. حالا دیگه نزدیک به عید شده منم اومدم خونه تکونی خونه دخملی، با یه معذرت خواهی بزرگ برای عسمل مامان بهت قول میدم که دیگه خیلی دیر نکنم و زود زود واست از کارهات و شیطونیهات و هوشت و ... بنویسم. اومدن این فرشته نازنازی و داشتن درس و کلاس وقت خیلی کمی رو برای من گذاشته ولی خوب خاطراتش رو کمی در دفتر خاطرات...
15 اسفند 1390

پایان سفر شازده کوچولو

مسافر کوچولو از راه رسید پنجشنبه: 2011/6/29 هورررررررررررررررا آترین جونم از راه رسید بالاخره مسافر کوچولوی ما از راه رسید سفر 9 ماهه من و آترین جونم تموم شد و حالا این فرشته کوچولو رو کنار خودم دارم خدا جون چقدر این فرشته کوچولو زیباست وای که چه لذتی داره زمانی که تو آغوش من به خواب میره وقتی نفس گرمش به تنم میخوره  خدایا هیچ لذتی برای من بالاتر از این نیست بوی عطر تنش، نفس ملایمش، بدن ظریفش خدایا ممنونم مثل همیشه دست رد به سینه من نزدی و آرزوم و که داشتن فرزندی سالم بود از من دریغ نکردی الان هم این فرشته کوچولو به زیبایی کنار من خوابیده و با تمام خستگی که دارم خواب و از چشمام گرفته. با...
9 تير 1390

شادی بی نهایت من و شازده کوچولو

خوشحالی بی نهایت من و آترینم پنجشنبه :  2011/6/23 سلام آترین گلم این سلام من و مامان عاطی به شماست آره عزیز دلم الان 12 روز که مامان عاطفه پیش ماست بالاخره با تلاش بابایی و دعای همه از جمله خود دخملکم که میدونم مثل من مشتاق دیدن مامان عاطی بودی بالاخره از تنهایی در اومدیم تو این روزا حسابی سرمون به مامانی گرمه و شما هم حسابی با شیطونیهات تو شکم من از مامانی دلبری میکنی قبل از اومدن مامانی هیجان زیاد، خواب و کامل از من گرفته بود شما هم که بی تاب و بی قرار تو دل من میچرخیدی. بالاخره مامانی روز یکشنبه 2011/6/12 = 1390/3/22 به هلند رسید با تمام برنامه ریزی که برای دیدنش کرده بودم به خاطر د...
2 تير 1390

انتخاب اسم برای شازده کوچولو

ثبت اسم شازده کوچولو تو قلب مامان و بابا دوشنبه:٢٠١١/٥/٣٠ چه کار سختیه تعیین اسم برای دلبندت ، با این اسم می خوای سالها صداش بزنی ، شازده کوچولومون هم باید از اسمش لذت ببره . تو ماه هفتم بودم که بالاخره به نتیجه رسیدیم. دخملکم تو این مدت من و بابایی از سایتها، خاله لیلا جون و خاله های عزیز وبلاگی کمک گرفتیم آخه اسمی میخواستیم که در حین زیبایی اسم ایرانی باشه با معنی خوب، تلفظ راحتی هم تو این کشور داشته باشه از همه مهمتر شما نازنین دخملم از اسمت خوشت بیاد خدا کنه وقتی بزرگ شدی اسمت رو دوست داشته باشی. کوچولوی مامان، شازده خانوم من، خیلی وقته که اسم...
9 خرداد 1390

اولین بهار مشترک

اولین بهار مشترک مامی و شازده کوچولو چهارشنبه: 2011/3/30 سلام دخمل گلم، سلام شکوفه بهاری من که تو دلم جوانه زدی و داری بزرگ میشی قربون اون دست و پاهای کوچولوت برم که به مامان لگد میزنی و میگی امسال من کنارتون هستم و این عید و براتون قشنگترین عید دنیا کردم. آره قشنگترینم به برکت وجود نازنینت عید امسال یه چیز دیگست از چهارشنبه سوری تا الان بهمون خیلی خوش گذشته، هنوزم تموم نشده تا سیزده بدر هنوز مونده بازم با بابایی کلی برنامه های خوب داریم. خوشملم با شما تو هر مهمونی و جاهای دیگه عکس انداختم البته شما خودت و توی شکم مامانی قایم کردی ولی شکم مثل توپ مامان تو همه عکسها معلومه. ...
9 فروردين 1390

23 هفتگی

چهارشنبه سوری و هفته 23 بارداری جمعه: 2011/3/18 دخمل ناز نازی و خوشمل من کم کم داری تو دل مامانی بزرگ میشی و بازی کردنت با مامی بیشتر شده وای که چه لذتی از با تو بودن میبرم قند عسلم یه مدتی ننوشتم چون اصلاً روحیه خوبی نداشتم و نمی خواستم حرفهای تلخم و بنویسم فکر میکنم شما رو هم خیلی اذیت کردم نمیدونم با من قهر کرده بودی یا غصه من و میخوردی که اصلاً تکون نمیخوردی برات کلی آهنگهای خوشمل گذاشتم و با شما حرف زدم و کلی نازت رو کشیدم تا بالاخره تکون خوردی آخه یه دخمل قند عسل که بیشتر ندارم مامانی رو ببخش ولی آخه بهت حسودیم میشه چون تو دل مامانتی ولی من چی کلی از مامانم فاصله...
27 اسفند 1389

جشن هفته 21

جشن اتمام 5 ماهگی پنجشنبه : 2011/3/3   هورااااااااااااااااااااااا عزیز دل مامان وارد 6 ماه شد خدا رو شکر که میوه زندگیمون سالم و سلامت و مثل همیشه به شیطونیهاش ادامه میده. فرشته کوچولو، من و بابایی خیلی خیلی دوست داریم و برای اینکه خدا نازنینی مثل شما به ما داده ممنون و سپاسگذاریم. امروز کلی با هم عکس گرفتیم که ببینی تو 5 ماهگی تو شکم مامی چه اندازه ای بودی بعدم با هم کلی آهنگ خوشمل گوش کردیم و کمی رقصیدیم یه خورده هم با هم شعر خوندیم بعدش هم با بابایی دوباره کلی راجع به اسمت حرف زدیم هنوز به نتیجه کامل نرسیدیم آخه این سخت ترین تصمیم ...
12 اسفند 1389

فرشته شیطون

فرشته شیطون و بازیگوش مامی دوشنبه: 2011/2/28 قند عسل مامان این روزا حسابی با هم خوش میگذرونیم صبحها کمی برات موسیقی موتزارت میزارم خوشحالم که دخمل باهوشی دارم چون هر بار که برات میزارم شروع به تکون خوردن میکنی فکر میکنم که خیلی دوست داری ترانه های چیه و چرا رو هم دوست داری. روزا هم کلی با هم بازی میکنیم فسقلی مامان شما بازی میکنی و من و به نفس نفس میندازی آخه نمیدونی که مامانی زود خسته میشه این روزا ضربان قلب مامی تند میزنه دکتر میگه باید استراحت و ورزش کنی ولی دکتر که نمیدونه چقدر شیطونی. حالا راستش رو بگو تو دل مامان چه بازی میکنی؟ شاید خاله بازی! نه اینکه یه بازی آروم شایدم قایم ب...
9 اسفند 1389