آترین آترین ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

آترین جونم، دخمل ما

شادی بی نهایت من و شازده کوچولو

1390/4/2 23:40
نویسنده : مامانی
879 بازدید
اشتراک گذاری

خوشحالی بی نهایت من و آترینم

پنجشنبه: 2011/6/23

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

سلام آترین گلم این سلام من و مامان عاطی به شماست آره عزیز دلم الان 12 روز که مامان عاطفه پیش ماست بالاخره با تلاش بابایی و دعای همه از جمله خود دخملکم که میدونم مثل من مشتاق دیدن مامان عاطی بودی بالاخره از تنهایی در اومدیم تو این روزا حسابی سرمون به مامانی گرمه و شما هم حسابی با شیطونیهات تو شکم من از مامانی دلبری میکنی قبل از اومدن مامانی هیجان زیاد، خواب و کامل از من گرفته بود شما هم که بی تاب و بی قرار تو دل من میچرخیدی. بالاخره مامانی روز یکشنبه 2011/6/12 = 1390/3/22 به هلند رسید با تمام برنامه ریزی که برای دیدنش کرده بودم به خاطر دردی که داشتم فقط بابایی رفت فرودگاه، من و شما هم چاره ای جز انتظار نداشتیم لحظه ای که صدای مامان عاطی رو پشت آیفون شنیدم سر از پا نمیشناختم مامان عاطی رو سفت بقل کردم و می بوسیدمش بعد از یکسال و نیم، دیدن مامان و آغوش گرمش دستهای پر از محبتش وااااااااای چه حال خوبی.  اصلاً نمی تونم با جمله اون روز رو توصیف کنم.

ولی چیزی که موقع ورودش من و شک زده کرد پای گچ گرفته مامانی بود خیلی ناراحت شدم ولی توضیح داد که چیزی نیست و زود باز میکنه و روی همون پا راه میره که به من کمک کنه البته دکتر تو ایران جوری گچ گرفته که به راحتی قابل باز کردن باشه خلاصه دلبندم کلی حرف با مامانم دارم تا قبل اومدنش هر شب با هم حرف میزدیم ولی از وقتی دیدمش دنیا حرف نگفته دارم.

با وجود اینکه به مامان خیلی اصرار کرده بودم که خودش رو به زحمت نندازه ولی کلی چیزای خوشمل از جنس آلمانی برای دخملم خریده و میگه که میخواستم اینجا با هم بریم و خرید کنم ولی فکر میکردم که اگر تو حالت خوب نباشه و یا آترین کوچولو زود دنیا بیاد چی؟

خلاصه با خریدهای مامان عاطی و چیزایی که خودمون خریده بودیم یه اتاق خوشمل واسه دخملکم درست کردم خودم که عاشق اتاقت شدم هر روز میرم تو اتاقت و بعضی چیزا رو دوباره جاشون رو عوض میکنم گاهی هم جلوی آیینه اتاقت می ایستم و باهات حرف میزنم عزیز دلم عاشقتم و برای دنیا اومدنت لحظه شماری میکنم هر روز که میگذره بیشتر به پایان سفر دو تایی ما نزدیک میشه قبل از اومدن مامان عاطی برای چکاپ رفتیم بیمارستان دکتر من و بستری کرد و گفت که شما نزدیک دنیا اومدنت شده 3 روز بستری شدم ولی شما قصد دنیا اومدن نداشتی و من و مرخص کردن حالا مامان عاطی هم اینجاست و با گذشت این مدت هنوز خبری نیست ما هم از این فرصت استفاده میکنیم و هر روز یه چیزی برای شما میدوزیم.

عزیز دلم بی صبرانه منتظر دنیا اومدنت هستم با وجود مامان عاطی من آرامش بیشتری دارم شما هم همینطور.خدایا تو را برای تمام این روزا شکر خدایا باز هم مثل همیشه از توجهی که به من داشتی سپاسگذارم.


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

دانيال
29 تیر 90 14:35
سلام خاله جوني جوني سايت قشنگي داريد ان شاءالله به سلامتي ني ني كوچولوتون را ببينيد عزيز دلم اگه دوست داشتي از طريق تلگراف به مدير سايت به من راي بده " كدم 67 " هست با احترام دن دني
ماریا
31 تیر 90 18:01
چرا عکس از دخملت نمیزاری
ثمین
30 بهمن 90 20:11
سلام اومدم ازتون دعوت کنم تا از نمایشگاه هفت سین دنیای نفیس دیدن کنید منتظرتون هستم