شروعی دوباره
سلامی دوباره
دوشنبه: 2012/3/5
بالاخره دوباره من و دخمل نانازم برگشتیم
اول از همه سلام میکنم به همه دوستای گلم که در این مدت مرتب به من سر زدن ممنونم از همتون، کم کم به همتون سر میزنم خیلی دوستون دارم و خوشحالم که من و کوچمولم و فراموش نکردید.
حالا دیگه نزدیک به عید شده منم اومدم خونه تکونی خونه دخملی، با یه معذرت خواهی بزرگ برای عسمل مامان بهت قول میدم که دیگه خیلی دیر نکنم و زود زود واست از کارهات و شیطونیهات و هوشت و ... بنویسم.
اومدن این فرشته نازنازی و داشتن درس و کلاس وقت خیلی کمی رو برای من گذاشته ولی خوب خاطراتش رو کمی در دفتر خاطرات براش نوشتم و باید کم کم وارد وبلاگش کنم.
در طول این مدت من و آترین جونم روزای خیلی خوب و پر کاری رو با هم گذروندیم. مامان عاطی از ایران اومد پیشمون بعد مادری اومد بعدم عمه الناز ولی هنوز خاله لیلی رو ندیدیم خیلی دلم براش تنگ شده خدا کنه کار اون هم درست بشه تا بیاد و پیش ما باشه.حالا دیگه کوچولوی مامان کمی مستقل تر شده و منم میخواهم که دیگه حداقل هفته ای یک بار بیام و واسش بنویسم.