18 هفتگی
18 هفتگی شازده کوچولو
پنجشنبه:2011/2/3
اولین خاطره رو در حالی می نویسم که عزیز دل مامان 18 هفته شده
هفته پیش با بابایی رفتیم بیمارستان saint elizabet در شهر tilburg تا برای آزمایشات دقیق تر اکو انجام بدیم عزیزکم چه حالی داشتم وقتی توی مانیتور میدیدمت و مثل همیشه گریه شوق داشتم مامانی چقدر شیطونی! اونقدر تکون میخوردی که دو تا دکتری که داشتن اکو میگرفتن مرتب جاهاشون رو با هم عوض میکردن.
تو اینقدر شیطونی و من هنوز حرکت عزیزم و احساس نکردم قربون اون دست و پاهای کشیده و بلندت برم باهات حرف میزدم و خدا رو شکر میکردم که سالم و سلامتی بابایی هم داشت از شما فیلم میگرفت. چون نتونستن درست اکو کنن چند روز دیگه دوباره باید بریم بیمارستان این بار فیلم DVD شما رو بهم میدن .
تو خلوت دوتایی که با هم داریم مرتب فیلم شما رو میبینم و از روی شکمم نوازشت میکنم عسل مامان خیلی دوست دارم.
تا هفته پیش از شما تو دفترچه خاطرات خوشگلی که بابایی خریده بود مینوشتم ولی میخوام اون خاطرات قبلی رو هم کم کم اینجا اضافه کنم .
خدا جون از بابت این فرشته نازی که به من هدیه کردی و هنوز نمیدونم دختر یا پسر ولی به لطف تو سالم و سر حال ممنونم.
عکس اکو عسلم در تاریخ 1389/11/8=2011/1/28 به گفته پزشک 17 هفته و چند روزت بود خدایا باز هم تو را سپاس.